English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8121 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
waggonette U گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wagonette U گردونه چهار چرخه یک یا چنداسبه
voters U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
four in hand U گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
four cycle U چهار چرخه
four poster U تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
landaulet n U گردونه کوچکی که پوششی دارد
cycle time U مدت چرخه زمان چرخه
Their birthdays are four days apart. U روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
give it a good wash U خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
ballade U قطعه منظومی مرکب از سه مصرع مساوی و متشابه ویک مصرع کوتاه تر که هریک از این چهار قسمت یک بیت ترجیع بند دارد
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
trapezium U چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil U چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
tetragonal U دارای چهار زاویه چهار کنجی
tetrapterous U دارای چهار بال چهار جناحی
quadrumvir U انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
quadrumana U چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetrahedron U جسم چهار سطحی چهار ضلعی
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
consolidation U ادغام دو یاچند موسسه
ligature U دو یاچند حرف متصل بهم
merger U یکی شدن دو یاچند شرکت
mergers U یکی شدن دو یاچند شرکت
quadrangle U چهار گوش چهار دیواری
qyaternary U چهار واحدی چهار عضوی
quadrangles U چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil U چهار ترک چهار گوشه
blocked U اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
block U اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocks U اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
syndactyl U دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
tacit U تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
bloc U جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
dogfight U جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
dogfights U جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
blocs U جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
carrousel U گردونه
rotors U گردونه
rotor U گردونه
porte cochere U در گردونه ور
drum U گردونه دوار
training gear U گردونه در سمت
locomobile U گردونه خودرو
pass U گردونه گدوک
activity wheel U گردونه فعالیت
motor cars U گردونه خودرو
turntables U صفحه گردونه
passes U گردونه گدوک
passed U گردونه گدوک
turntable U صفحه گردونه
elevator gear U گردونه در ارتفاع
knob U پیچ گردونه
gipsy U گردونه دوار
gipsy U گردونه هرزگرد
drummed U گردونه دوار
memory drum U گردونه یاد
trailer U یدک گردونه
knobs U پیچ گردونه
motor car U گردونه خودرو
trailers U یدک گردونه
pill box U قوطی گردونه کوچک
smoked drum U گردونه ثبت کننده
color wheel U گردونه رنگ امیزی
holding company U شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
slug U جانور تنبل گردونه کندرو
slugged U جانور تنبل گردونه کندرو
flyers U درحال پرواز گردونه تیزرو
slugs U جانور تنبل گردونه کندرو
flyer U درحال پرواز گردونه تیزرو
fliers U درحال پرواز گردونه تیزرو
flier U درحال پرواز گردونه تیزرو
zeeman U پدیدهای که در ان هر یک ازطیفهای خطی با عبور ازمیدان مغناطیسی به دو یاچند جزء تجزیه میشوند
multipropellant U سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
bulb angle U جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد
ralliear U یکجور گردونه سبک دوچرخه وچهارنفری
to p a vehicle or horse U جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
traction engine U لوکوموتیوی که گردونه هارادرجادههای بی ریل می کشد
traction engines U لوکوموتیوی که گردونه هارادرجادههای بی ریل می کشد
porte cochere U در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
flying ambulance U گردونه تندروبرای بردن زخم خوردگان جنگ
him who U انرا که
kittereen U یکجور گردونه تک اسبه که درwest indies بکار میبرند
landdau U یکجور گردونه چهارچرخه که پوشش ان دارای دو قسمت است
neither i or he sees it U نه من انرا می بینم نه او
i saw it U انرا دیدم
had searched U انرا می یافتید
i have a secure grasp of it U انرا گرفته ام
lowlander U اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
he sold the good ones U خوبهای انرا فروخت
give it a twist U انرا پیچ بدهید
give it a rinse U انرا بشویید یا اب بکشید
give it a shake U انرا تکان دهید
i saw it my self U من خودم انرا دیدم
i do not have the courage U جرات انرا ندارم
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
imyself saw it U من خودم انرا دیدم
i can make nothing of it U هیچ انرا نمیفهم
i am out of p with it U دیگرحوصله انرا ندارم
send it by post U با پست انرا بفرستید
i had it signed U انرا به امضاء رساندم
lohmannizing U غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
ferris wheel U گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
they give it a good scrub U خوب انرا مالش میدهند
i kind of liked it U من تا اندازهای انرا دوست داشتم
you have perhaps seen it U شاید انرا دیده باشید
it mokes it yet easier U انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
i sold it to one abdullah U به عبدالله نامی انرا فروختم
shearling U گوسفندی که یک بار پشم انرا
sculpsit U انرا تراشیده یاحجاری کرد
i gave it a slight press U انرا کمی فشار دادم
who will pay for it U کی پول انرا خواهد داد
we made heavy weather of it U انرا خیلی سخت دیدیم
who will pay for it U کی هزینه انرا خواهد پرداخت
i am out of p with it U دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
i cannot a to buy that U استطاعت خرید انرا ندارم
monocyle U یک چرخه
monocycle U یک چرخه
rotation U چرخه
tricycles U سه چرخه
cyclones U چرخه
cyclone U چرخه
velocipede U سه چرخه
trike U سه چرخه
tricycle U سه چرخه
cycles U چرخه
cycle U چرخه
cycled U چرخه
tricyclic U سه چرخه
water cycle U چرخه اب
hydrologic cycle U چرخه اب
contention U وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contentions U وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
ormer U یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
i life that better U انرا بیشتر از همه دوست دارم
it is past reclaim U دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
an inseparable prefix U سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
you have perhaps seen it U ممکن است انرا دیده باشید
overshot wheel U چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
execution cycle U چرخه اجرا
instruction cycle U چرخه دستورالعمل
duty cycle U چرخه کار
life cycle U چرخه دوام
cycles U چرخه زدن
cycled U چرخ چرخه
cycles U چرخ چرخه
execute cycle U چرخه اجرا
megacycle U میلیون چرخه
carnot cycle U چرخه کارنو
cycling U چرخه زنی
cycled U چرخه زدن
cardiac cycle U چرخه قلبی
design cycle U چرخه طراحی
display cycle U چرخه نمایش
major cycle U بزرگ چرخه
six by six U ماشین شش چرخه
cycle stealing U چرخه دزدی
cycle stealing U مدت چرخه
cycle time U مدت چرخه
cycles per second U چرخه در ثانیه
storage cycle U چرخه انباره
circulation of a vector U چرخه بردار
pedicab U سه چرخه پایی
machine cycle U چرخه ماشین
major cycle U چرخه بزرگ
cycle U چرخ چرخه
cycle U چرخه زدن
magnetic whirl U چرخه مغناطیسی
handlebar U دسته دو چرخه
biorhythm U چرخه زیستی
life-cycle U چرخه زندگی
search cycle U چرخه جستجو
cyclone U چرخه باد
tricar U اتومبیل سه چرخه
menstrual cycle U چرخه قاعدگی
cyclones U چرخه باد
tropical cyclone U چرخه استوایی
hz U چرخه درثانیه
life-cycles U چرخه زندگی
fetch cycle U چرخه واکشی
kilocycle U هزار چرخه
memory cycle U چرخه حافظه
megacycle U مگا چرخه
minor cycle U چرخه خرد
hertz U چرخه در ثانیه
minor cycle U خرد چرخه
activity cycle U چرخه فعالیت
water bed U تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
sexto U کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
whitleather U پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
loaded dice U طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
indiscerptible U ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
read write cycle U چرخه خواندن و نوشتن
data processing cycle U چرخه پردازش داده
citric acid cycle U چرخه سیتریک اسید
program development cycle U چرخه ایجاد برنامه
born haber cycle U چرخه بورن- هابر
gigacycle U هزار میلیارد چرخه
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
1incentive
1چیزی که عوض داره گله نداره
1popsicle
1time is prceious it has great
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com